باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

گوشه ی باغچه تنهایی‌ات  نشسته ای
هنگامه ای که می پنداری هیچ کجای این دنیا نیستی
کسی از روی دیوار ِ بلند ِ پیش رو آرام تورا نگاه می کند.
نمی دانی کـِـی .... و از کجا آمده
می پرسد: "ببخشید شما شمعدانی هم دارید؟"
نگاهی به شمعدانی ها می کنی و می گویی:
اینجا فقط پرستو داشتم ... کوچ کردند .. شاید دوباره برگردند.
همانطور که دست هایش را زیر چانه اش گذاشته به شمعدانی ها نگاه می کند و شانه هایش را بالا می اندازد.
آه خنثی ای می کشد
و سکوت.
هردو در حالی که به عمق باغچه خیره شده اید میان کوچ پرستوها گم می شوید
پرستو می شوید
کوچ می کنید
و هرگز .... باز نمی گردید.

۱ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۱
محمد StigMatiZed

از ۳:۰۰ گذشته است.

صدای جاروی رفته گر.

ناله هرشب گربه ای که شاید جفتی نصیبش نشده.

و یک پرسش جدید.

زندگی آدمی تا چه میزان بر مدار قرایض او می‌چرخد؟

و یک‌پرسش دیگر.

چرا می‌نویسم؟

 

۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۱۱
محمد StigMatiZed

ساعت ۳:۰۰ صبح

از خودم می‌پرسم:«چرا تنها اشتباهت آدمی است که مدام در جمجمه اش پژواک می‌شود؟».

به خودم پاسخ می‌دهم:«رنح غریبی است که سرنوشت کسی را اشتباهاتش رقم بزند».

 

 

۴ نظر ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۰۹
محمد StigMatiZed