باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

 

چگونه باید باور کرد که جز خیال نبوده است؟

آن شعاع حضوری که چون گلوله به چشمت شلیک شد و چون نفخت فیه من روحی در همه وجودت منتشر شد.

چگونه باید باور کرد

نفس های لرزان از شور کشنده خواستن تنها اضطراب پیش از رفتن بوده است؟

تمام استعاره های شعرهای شاعران همه اعصار را از پس هم بچینی کنایه های دردآور زندگی را تسکین نمی دهند. 

۰ نظر ۲۵ دی ۰۱ ، ۰۰:۵۴
محمد StigMatiZed

 

گفته اند این خون در درون رگ ها جان بخش است و تک به تک سلولهای تشنه تنت را سیرآب می کند.

بیراه نگفته اند اما

آن چندصد سلول  نوک انگشت اشاره را مگر چیزی جز لمس کالبد «محبوب» جان می دهد؟

گویی آن چنصد سلول نوک انگشت اشاره دست های نیاز هستند برای گرفتن دست سلول های تن یار.

یا که تارهای مردمک چشم تو را مگر چیزی جز گره خوردنشان به رشته های مردمک چشم او حیات می بخشد؟

یا که ضربه های قبلت به سینه را مگر جزصدای قلبش کوک می کند؟

یا تنفس بازدمش نیست مگر که هستی بخش ریه های آدمی است؟

.

چه شکنجه مرگ آوری است جدا کردن انگشتان در هم تنیده صدها دست

دریدن تارهای بهم گره خورده

ضربات ناکوک گاه و بیگاه قلب

و هوایی که نیست برای نفس کشیدن

 

۰ نظر ۲۲ دی ۰۱ ، ۰۰:۳۷
محمد StigMatiZed