عکس: جایی در اینترنت، توان دیدن عکس هایی که خودم از بن بست گرفتم رو ندارم.
پرسه های گاه و بیگاه در خیابان ها حکایت های غریبی را برایم روایت می کنند، اینکه شاید این شهر به تعداد مردهایش!! کوچه ی بن بست دارد، بن بست لیلا، بن بست نرگس، بن بست مینا...؛ کوچه هایی که بن ِ شان بند است به جان کسی؛ حال عجیبی دارند، انگار انتهای کوچه آخر دنیاست، مقصد سفر کسی است که هرگز باز نگشته، کسی که نه نام و نشانی دارد، نه رد پایی، تنها یک حضور سنگین که در جای جای کوچه میان نگاه های سرد و منتظر دیوارهایی که سکوت شان تو را له می کند می توان حسش کرد.
.
آری حکایت غریبیست داستان بن بست خاطره، بن بست نگاه.
۱۹ نظر
۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۶