باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است




پنج روایت پیرامون یک اتفاق


سوم

تمام راه هایی که رفتیم، یکایک سنگ فرش مسیرها، دفتر خاطرات قدم های ماست؛ خاطرت هست وقتی ماه کامل شد، پشت پیچ های چوبی سرزمین شب آلود برای خدا نوشتیم: سلام حاضر ِ همیشه ساکت، به اهالی بگویید چشم بپوشند، قلم ها از نوشتن باز دارند، حضور ماه یعنی محرمترین نگاه، مرهم ترین آغوش، یعنی ..... ـ
نوشتیم، عذر تقصیر بپذیرید اگر در خلوت دل جای شما خالیست
خاطرت هست؟
.
راستی کوچه را دیدم، خلق دخیل بسته بودند بر قدمگاه ناگهانی ترین بوسه تاریخ و شفاعت از لب های شهید می طلبیدند؛ شــِرک نیست، نـَـفـْس های شکسته عزیزترند
.
خوف مکن نازنین، موسم برگریز است، زمین که نقاب زرد خویش در کشد، دیگر کسی آیه های ما را نخواهد دید، سوره های خواستن را نخواهد خواند و باران همه کوچه ها را خواهد شست

و من قلم ِ جان را به جاده های سرزمین مجاور خواهم سپرد تا مسافران، قصه قدم های تنها را برای ساکنان دوردست بازگویند

پ.ن: تفسیر به رای، آزاد
۴ نظر ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۱
محمد StigMatiZed


بعضی ها حضورشان در زندگی ات کفاره دارد. تنفس در هوایی که تنفسش می کنند، کفاره دارد. بودن در جایی که هستند یا حتی از آنجا رد شده اند کفاره دارد. کاش می شد مثل فیس بوک که وقتی کسی را بلاک میکنی دیگر هیچ اثری از او را در هیچ صفحه ای نمی بینی، این ها را بلاک می کردی و خلاص. مثلا در جمع دوستانتان به جای طرف یک صندلی خالی می دیدی، یا مثلا آکواریم، یا حتی لباس زیر گل گلی روی بند همسایه را . کاش میشد ساعت 9 شب گذاشتشان دم در، یا لاتاری برنده می شدند می رفتند ینگه دنیا، یا مثلا ازمابهترون می آمدند می بردنشان بهشت. 


والا

۴ نظر ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۳
محمد StigMatiZed