دیر و زود، سوخت و سوز
سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ب.ظ
اتفاقا من موافق نیستم که زود دیر می شود ... گاهی آنقدر طول می کشد که خون می آورد ... برای بعضی از ما یک لذت پنهانی در این دیر شدن ها هست ... انگار قسمت تراژیک داستان برایمان جذاب تر است ... و برای خیلی از ما لذت ها دیر می آیند و زود می روند ... درست مثل آلن دلون که همیشه بعد از دو ساعت بنگ بنگ و معاشقه حتی شده کتلت هم در گلویش گیر کند باید بمیرد تا آخر داستان خوش نشود. خلاصه که آنچه که همیشه دوست داری اول داشته باشی آخر بدست می آوری و حالا چرا؟شاید بهتر است بگویم دیر زود می شود. این روزها همه ما دلون شده ایم.
۹۴/۰۷/۲۸