باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

من ِ امروز - پست موقت

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ب.ظ

مدت هاست که اینجا در خصوص اینکه اینروزها حتی یک ساعت هم وقت فکر کردن به خودم و تخیل کردن ندارم، میخوانید، بعضی از دوستان به طرق مختلف در مورد این نبودن های من اظهار نظر کرده اند، کسانی این مسئله را بهانه نخواندن و معاشرت نکردن دانسته اند، کسانی پا را فراتر گذاشته و از حوادثی خبر داده اند، که به نظرم هر دو جنس این رفتارها ناشی از خودخواهی دوستان و بی اعتمادی شان نسبت به توضیحات من است و بعضی از پیام ها واقعا ناراحتم میکند. از انجا که این وبلاگ را دوستان غیر بیانی ام هم می خوانند یک توضیح مختصر عرض میکنم.

سالهای منتهی به انتخابات برای اهالی سیاست و سیاست خوان ها مثل روزهای آخر اسفند پر از عجله و رفت و آمد است و البته تشویش که ناشی از قواعد خاص بازی در این فضاست که توضیح بیشتر نیاز نیست. کنش دانشجویی هم در وضعی که باید تمام انرژی ات را صرف سر و کله زدن با ساختار معیوب اداری و با مغز آکبند عده ای که چشمشان به یک صفحه کتاب هم نخورده، کنی دیگر نه جانی برایت باقی می ماند نه فکر آزادی.
نمونه اش امروز از صبح تا ساعت 3 با طفلان ارزشی دانشکده که نسبت به یادگیر مقاومت سنگینی دارند سر و کله زدم و بعد هم از این سر تهران رفتم سر دیگر شهر که با عزیزی رایزنی کنیم برای حضور در انتخابات خبرگان و بعد از 2 ساعت بحث، دست از پا درازتر محترامانه بیرونمان کرد.
دو پروژه علمی هم که مدت ها بود پیگیرش بودم، به خاطر نبود حمایت نیمه کاره مانده، دلم را خوش کرده بودم خروجی اش تا آذر بدست می آید و قدری ذهنم آرام میشود.
 به شدت خسته ام و هیچ راه گریزی هم نیست که قدری فکرم را بند کنم به چیز دیگری غیر از سیاست، حتی شب ها خواب درس و بحث می بینم، بر من ببخشایید و بپذیرید هر کسی ابتدا به ساکن باید برای خودش و اولویت های خودش زندگی کند و امروز در وضعی نیستم که مثل قبل رفاقت کنیم و ساعت ها وقت برای حرف زدن باشد :) 
یا حق

۹۴/۰۹/۲۶
محمد StigMatiZed

نظرات  (۷)

ان شا الله در هر حال که هستید موفق باشید :)
پاسخ:
سلامت باشید شما هم ^_^

من مطالبتونو دوس دارم اینکه شما بخونید وبمو یانه انتظاری ندارم!چون برای علاقه خودم به نوشته هاتون میخونم 
درهرصورت موفق باشید:)
ازلحظه لحظش لذت ببرید چون یروز حسرت همین روزارو میخورید فکر لذت وخوشی باشید الان وقتشه قرار زندگی کنید نه وقت بزارید بدون هیچ لذتی:)
پاسخ:
لطف شماست که میخونید، ممنونم ^_^
خدا قـوّت.
پاسخ:
سلامت باشید :)
نوشتن باعث میشه ادم فکراش جهت پیدا کنه
گاهی ادم نمیتونه و واقعا وقت نمیکنه :)
امیدوارم موفق شید
صفحه سیاه چشای ادمو درد میاره اونقد تند تند میخونم اما باز چشام ویری ویری میره

پاسخ:
ببخشید من بلد نیستم تم رو تغییر بدم، ینی خیلی باید کلنجار برم که بتونم رنگ و اینارو عوض کنم، شرمنده :))
ایشالا که همیشه خوب و در آرامش باشید، پیش ما هم نیومدین فدای سرتون :)))
پاسخ:
شما هم همیشه در حال محاسبه جرم مولی :))
۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۴۹ آریانا م.ف
سلام محمد حالت چطوره؟
خیلی وقته سعی میکنم اطرافیانمو بفهمم. البته گاهی این فهمیدنا چقدر دردناک میشه نه؟ میدونی چه موقع ها؟ اون وقتایی که فقط منم که بقیه رو درک میکنم. بین این همه ادم که باید یه شخصو درک کنن فقط من اون شخصو درک میکنم. فقط من میفهمم که باید فهمید ادمارو . 
این پستت منو یاد گذشته خودم افتاد که اونقدرم دور نیست: خیلی زود با نت و دنیای مجازی اشنا شدم... به مدت 8 سال دوستای خاصی داشتم اینجا که زیاد رفت و امد داشتیم. به ناگاه این ارتباطات کم شد اولش میخواستم شاکی باشم ولی غرور لعنتی نمیذاشت شاکی باشم. بعد خودم کنار رفتم خودم دیدم خودم به این جمله رسیدم:
هر کسی ابتدا به ساکن باید برای خودش و اولویت های خودش زندگی کند
و اونوقت بود که شروع کردم یادگیری. یادگیری فهمیدن و درک کردن بقیه. خیلی بچه بودم واسه اینکار. اونوقت بود که یاد گرفتم باید دیگرانو بشناسم بدون اینکه قضاوتشون کنم. هر چی سنم رفت بالاتر بیشتر فهمیدم دلگیری اون زمانم حماقتی بیش نبود . اون دوستی که دوسته. همیشه میمونه همیشه.
صحبت باهاش بهت ارامش میده. امیده. حس خوب میده بهت. واست ستارست ماهه تو دنیای تاریکت. اون از اون دست ادماییه که اومده که بمونه و چقدر خوبه حتی یه نفر تو زندگیت باشه که تورو بپزیره همونجوری که هستی. و با وجود همه ی وقت نداشتن هات تورو درک کنه و بفهمه و دوستت باقی بمونه. دوست واژه ی خیلی خاصیه تو زندگی من محمد ولی مدت هاست فهمیدم هرکسی ارزش دوستی رو نداره... یعنی درواقع هرکسی نیست که تورو پله نکنه و از روت بالا نره. کم پیدا میشن ادمایی که توی بهبوهه ی دوران تورو گم نکنن درواقع خودشون رو گم نکنن. 
من میخوام از همین تریبون اعلام کنم محمد دوست گرامی جناب عاقا:D شما برو به کارات برس نگران هیچیم نباش ذهنتو خالی کن یه مدیتیشن برو:D یه شنایی چه میدونم. یه چیزی که ذهنتو اروم کنه بعد کم کم به همه چیز برس دونه دونه هول نکن... وقتی چندتاکارو قراره انجام بدی با هم خوب معلومه قاطی میکنی. کم کم و دونه دونه به همشون برس.. مطمعن باش من حداقل اینو میفهمم که شما گرفتاری مگه خودم دانشجو نیستم؟ مگه خودم الان یه مقاله تو دستم نمونده که قراره تو ماهنامه ی دانشگاه چاپ بشه و هنوز نتونستم کاملش کنم؟ خوب معلومه که دوستا دوستا رو میفهم. 
(من فقط به این بخش گله ی مطلبت رسیدم )
خیلی حرف زدم شرمنده.
قربانت با ارزوی تمومی این روزا و دعوت کردن من به کیک خامه ای و نوشابه تو یه روز برفی:D
فعلا
راستی منم حالم خوبه(خواستم نگران دوستت نشی:D) اگه تو وقتت کمه خوب من که هستم که اطلاع بدم دوستم.
وای خیلی حرف زدم اگه حس کردی این متنو نباید عمومی کرد عمومی نکن .(عمومی کردی جمله اخرمو تونستی پاک کن:D

این اشتیاق به سیاست را در بین خیلی از همکلاسیهایم که تغییر رشته داده اند و وارد سیاست شده اند میبینم.... نه مثل خودم که بعد شش سال سیاست خواندن خودم را میبینم که چه از تماشای بازیها هسته ام هرچند که هنوز اظهار پشیمانی نکرده ام چون در این مسیری که کذشت چیزهایی یافتم که شاید جای دیگری نبود....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">