ما در انبوه خاطرات مه آلود گم شده ایم آنجا که سرگذشت هزاران نگاه آرمیده است.
_______________________________________
- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش. - اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید. - چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند. - توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.
نمیدونم از کجا نمیدونم از کی. اما متن بی نشانی قبلن ها خونده بودم که میگفت: وقتی بچه تر بودم پیانو دوست داشتم و با وجود اینکه میتونستن برام بخرن نخریدن سالها بعد 8 سال بعد مادرم گفتم برات سوپرایز دارم رفتم دم در دیدم همون پیانوی مورد علاقم بود اما اصلا دوسش نداشتم و نخواستم مادرم نارحت شه و بخوره تو ذوقش اومدن گذاشتنش گوشه اتاق 8 سال بعدم با نصف قیمت فروختنش . بزرگ تر شدم عاشق شدم رفت خارج از کشور. منتظرش موندم. خبر رسید ازدواج کرده. بازم منتظر موندم دوسال بعد طلاق گرفت اومد ایران . باهم ازدواج کردیم و چندسال بعد طلاق گرفتیم... اینا فقط واسه اینه که هر چیزی تو زمان خودش باید اتفاق میفتاد و نیفتاد.. ز بامی که بر خواست هرگز نشیند.. همون سالها پیش عشق به پیانو رو تو دلم کشته بودم... سالها پیش میخواستم اونو نه الان... هیچ چیز مثه قبل نمیشه.. واسه هر کس این جمله یه معنی داره..
واسه من این شعر زمانه... زمانی که واسم پر کشید دیگه هرگز برنمیگرده... کودکی که از بین رفت دیگه هرگز برننمیگرده.. دلی که خورد شد دیگه خوب نمیشه... شاید جای دیگه اون کبوتر بشینه ولی دیگه اون جای قبلی نیست...
+عکس زیبایی بود
پاسخ:
چه جالب چون من کسی رو میشناختم که عین این اتفاق براش افتاده بود، اما من "ز بامی که برخاست هرگز نشینید" رو از جایی بر نداشتم، سال ها قبل جایی در همین فضاهای مجازی نوشته بودمش.
مگه از این شعره نیست که میگه: مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست هرگز نشیند. شایدم متوجه نشدم. شاید داستانی جداگونه داره نمیدونم... ولی من به تجربه های مشترک ایمان دارم محمد.
پاسخ:
نه شعر اصلی میگه، زبامی که برخاست، مشکل نِشیند :)