قسم به خون های ریخته شده، از هبوط آدم تا امروز
قسم به تن های آویخته از دروازه های دروغ
من، به خونخواهی قربانیان ِ سبعیت ِ نگاه های خونریر، بر خواهم خاست
و رشته رشته تازیانه مژگان را به آتش خواهم کشید
.
نفرین به من
نفرین به کلمه
نفرین به هزاران معنای مدفون در پس این خطوط
دیگر نخواهم گفت
دیگر نخواهم نوشت
من، به تصویر می کشم
احضار می کنم
من بر پیکر این شوره زار بی حاصل
حماسی ترین طرح تاریخ را نقش خواهم زد
من یکایک ترک های این کویر را بند میزنم
تا سراب ِ چشمان ِ همه ساحران ِ عالم، آب شود
آنهنگام در صور ِ سرخ ِ اسرافیل خواهم دمید
که همگان در این پهنه بهت آلود
به تماشای محشر دل ها برخیزند
.
آری من قیامت را هر روز، برپا می کنم
تا زبان ها، چشم ها، گوش ها و جوارح
به مظلومیت تمامی خواستن های ناکام ِ خلقت
شهادت دهند
و بپرسند: بای ذنب قتلت
.
که عدالت جز این نیست
.
کجاست آنکه می گفت
می کشم و خود خونبهایم؟
کجاست؟
.
کاش در این بیدادگه، دادگری بود
.
تمام