باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

سفرنامه شهر - خدا بد نده

جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ


عکس: شهریور 93، اگر این تصویر را جای دیگری دیدید تعجب نکنید.

محو دکوراسیون بودم

عکس خانمی بِلاند روی درب جاسیگاری که انگشتش را به علامت هیس ساکت روی لبش که حداقل چهارصد گرم وزن داشت گذاشته بود.

یک گوشی چینی کوچک طرح Verto توی جا سیگاری.

یک عینک با انبوهی نگین که وصل بود به گیره مخصوص روی داشبرد.

عکس دوران جوانی مهستی در قاب نقره ای که در گردی فرمان مسابقه ای پیکان جوانانش جا داده شده بود.

و عروسک رقصان اوباما که به خاطر ارتفاع پایین ماشین سرش مدام می لرزید.

و البته کولر که مردانه خنک می کرد.

.

پنج هزار تومنی را جلو آورد و گفت:داداش خورده داری؟

گفتم: من خودم فقط پنج تومنی دارم.

از آینه به دختر خانم پشت سر من نگاه کرد و گفت: شما چی خانم؟ خورد ندارید؟

دختر که از لحظه سوار شدن بی وقفه با موبایلش حرف میزد با لحن تندی گفت: من اندازه کرایه خودم فقط خورد دارم.

همانطور که در آینه زُل زده بود به دختر، آرام گفت: طلب داره انگار.

در همان حالت اسکناس را برد عقب و گفت: خانم مهمون ما باش این روزا پول خورد مثل انسانیت کیمیاست، ما دو تومن ضرر کنیم بهتر از اینه که شما سه تومن ضرر کنی.

زیر چشمی از آینه بغل نگاهی به دختر کردم ببینم این کنایه سنگین را به خودش گرفته یا نه، قضاوت نباشد طوری نیشش تا بنا گوش باز بود که معلوم بود از آنطرف خط چه حرفایی میشنود و اصلا حواسش به ما نیست.

خانم میانسال کنار دستش هم معلوم بود که دار و ندارش چند اسکناس دیگر بیشتر نیست با نگاه توام با خجالت و خوشحالی سکوت کرد.

جوانک راننده هم تکیه داد، کولر را خاموش کرد و شیشه های جلو که هر دو برقی بود را پایین داد.

.

مسافرهای صندلی عقب در مقصدشان پیاده شدند، دختر در حالی که هنوز حرف میزد و گوشی را با شانه سمت چپش به گوشش چسبانده بود و با یک دست کیف و ساک مقوایی رو گرفته بود، با دست دیگر یک هزار تومنی که از عرق دستش تقریبا خمیر شده بود را داد و رفت.

جوانک اسکناس را گرفت، نگاهی کرد و گفت: قدیما شعر می نوشتن رو بیس تومنی سبزا آدم دلش نمیومد خرجش کنه، پتیاره یه چیزی داده روت نمیشه به گدا بدی، ماتیکشم مالیده به لپ طرف (روحانی روی اسکناس منظورش بود).

یک فحش ریز دیگر زیر لب داد و اسکناس ماتیکی را مچاله کرد و انداخت زیر داشبرد و راه افتاد.

گفت: حالا با بقیه پول تو چی کار کنم؟

گفتم: همون کاری که اون خدابیامرز میکرد.

 نگاهی به عکس مهستی کرد و گفت: خدابیامرز فقط اینه.

.

موبایلش زنگ خورد، بعد از چاق سلامتی ابر دیالوگ همه مسافرکش های پنچ قاره را به پشت خطی که انگار گفته بود خدا بد نده گفت: "خدا بد نمیده، ما بد میگیریم".

.

زد به من گفت: کجایی داش رسیدیم، بد تو فکریا، جـَلدی بپر ببین این آب زیپو فروشه پنجی خورده داره؟

پیاده که شدم دیدم فرد دیگری با یک پنج هزار تومنی رفت سراغ آب زرشک فروش و دست خالی برگشت.

پول رو دادم گفتم: باشه بقیه ش.

گفت: جان حاجی مدیون میشم.

گفتم: حاجی خودتی خرما بخر خیرات کن.

گفت: کوفت بخورن اموات.

گفتم: بنداز صدقه، بده به یه مستحق، اصلا خودت خرج کن.

آمدم که برم، گفت: صب کن صب کن.

دست کرد زیر داشبرد هزار تومنی را در آورد که به من بدهد ولی خشکش زد.

هر دو به لپ های سرخ عکس روی اسکناس نگاه کردیم و خندیدیم، گذاشتش همونجا که بود.

یک بوق سفارشی زد و رفت.

۹۴/۰۷/۰۳
محمد StigMatiZed

داستانک

ماتیک

نظرات  (۱۹)

چه باحال...

از جمله داستانای خودتون بود؟؟

قشنگ بود...
پاسخ:
بله :)
ممنون که خوندید
عه داستان بود؟!
داشتم فکر میکردم چطور ممکنه تو واقعیت کسی حوصله داشته باشه این همه صحبت کنه بابت یه کرایه تاکسی:))
پاسخ:
مسخره م می کنید؟ :))


نه اصلا.
اول شما بگید این داستان واقعی بود یا تخیلی؟!
پاسخ:
تخیلی بود :)
راستی عکاس این‌عکس هم خودتون بودید؟؟

من فن این عکاسی رو میخوام،، میشه برام بگید؟؟




پاسخ:
بله، البته قبلا کسی با اجازه من این عکس را در اینستاگرامش منتشر کرده.

فن منظور شما چه فنی از عکسه؟
خب توصیفاتش انقدر دقیق بود که من فکر کردم واقعیه. بعد تعجب کردم از حوصله ی شما و مخصوصا راننده تاکسی..:)
پاسخ:
خب داستانی که توصیفاتش واقعی به نظر نیاد به چه درد میخوره؟

گپ و گفت های تاکسی که خیلی عادی هستن، ندیدید؟
دقیقاً گپ تاکسیا همینجوره و البته الان خیلی کم شده ولی ب هرحال خیلی خوب بود...

فن منظورم اینه ک یه قسمت از تمام قسمت واضح هست،،، با فتوشاپه یا ن؟؟؟
پاسخ:
زیر متن موسم برگ ریز هم یکی از دوستان پرسیده بودن


جواب من : ین ادیت یا دستکاری نیست، نوعی تکنیک در عکاسی هست
بهش میگن عمق میدان وضوح، گاها برای زیبایی کار کم یا زیادش می کنن. که با باز یا بستن دهنه ای که نور رو به فیلم یا سنسور عکاسی میرسونه (دیافراگم یا اَپِرچِر)این کار انجام میشه
خب من فکر کردم خاطره س:(

الان کاملا متوجه شدم که داستان بود:)
پاسخ:
حالا چرا ناراحت میشید؟ این کنار صفحه توضیح دادم که عادت به شرح حال ندارم
دقیقا اونم خوندم ولی متوجه نشدم:D 

این عمق میدان وضوح تو هر دوربین وجود داره؟؟

پاسخ:
کلا مربوط به عکاسی هست، با هر وسیله ای، اما تو دوربین های حرفه ای ایجاد چنین فرمی راحت تره، ولی اینکه دقیقا چرا و چطور این تفاق میوفته که تصویر به این شکل در میاد اگر دلتون خواست عکاسی یاد بگیرید براتون توضیح میدم چون قبلش باید فاصله کانونی و دیافراگم رو براتون توضیح بدم
من که ناراحت نشدم..:))

بله درسته..
پاسخ:
ممنونم که می خونید با اینکه طولانی هست
تاکسی ها داستان های عجیبی داشته اند همیشه ...خوب نوشتید ..
کامنت ها را گاهی می بندم ..بحث لال کردن مخاطب نیست ..نمی خواهم کسی سر اجبار چیزی بنویسه ...
پاسخ:
همیشه. فقط باید خوب شنید خوب دید

بگذارید بنویسند اجبار یا اختیار، انتخاب با خود ادم هاست در نهایت، شما محدود نکنید
چقدر جالب..
یه لحظه تصور کردم دارم یه رمان جذاب میخونم..
پاسخ:
شرمنده میکنید، قبلا هم خونده بودید و لطف داشتید به یکی شخصیت های داستانی من :)
۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۲۷ آریانا م.ف
اول یه نگاه به فونت ریز نوشته کردم و به میزارن زیادیش کفتم مالی نیست جذبش نمیشم. شروع کردم خوندن هی کنجکاو شدم بعدشو بدونم و واقعا جالب تموم شد. از این مکالمه ها زیاد دیدم توی تاکسی خیلی باحال بود و قشنگ جمع و جورش کردی. 
پاسخ:
خدارو شکر که اینطوری بوده، نوشته ای که از یک پاراگراف بیشتر باشه خوندنش اینروزها سخته، اونم میون این همه نوشته های خوب و بدی که ثاینه به ثانیه ارسال میشن
از اتفاقا کم نیستن. چون خودمم دیدم فک نمیکردم داستانی باشه :) تو نظرات فهمیدم.
جالب بود. البته من ازین لحن های داش مشتی تا به حال نشنیدم (از یه راننده تاکسی )
پاسخ:
باید برچسب بگذارم برای نوشته ها
تاکسی نه، ماشین هایی که گذری سوار میکنن
:)

خب از اونایی هم که گذری سوار میکنن تا بحال نشنیدم ازین لحن!
پاسخ:
خب البته این داستانه ولی گاهی پیش میاد :)
یعنی با دوربینای گوشی یا دوربینای دیجیتالم میشه یا فقط با اون دوربین خوشگلای تو عکس میشه؟؟

آره من دوست دارم یادش بگیرم

جواب رو هرجا راحترید بذارید برام،، همینجا یا وب خودم
پاسخ:
با دوربین گوش باید خیلی به سوژه نزدیک بشید، و تو نور ملایم، البته اگر تو برنامه عکاسی گوشی ISO رو کم کنید تو نور معمولی روز هم میشه، البته نه نور آفتاب، من تنظیمات اندروید و آی او اس رو بلد نیستم، در هر صورت با گوشی چنین عمق میدانی در اوردن تقریبا ممکن نیست ولی میشه مثلا از شکوفه یه درخت از نزدیک عکس بگیرید و بقیه تار بشه
فکرمیکنم اینجوری قرارنیست یادش بگیرم:D 

همینقدم ک راهنماییم کردید خیلی خیلی مرسی:) 
پاسخ:
خب این چیزی که می پرسید تو دوره های سطح دو و سه عکاسی تدریس میشه مفاهیم دیگه رو قبلش باید بدونید
درسته،،، براهمین گفتم،، من ی راست پا گذاشتم تو پله چهارم، برا همین نمیتونم بفهممش:) 
پاسخ:
:)) چیز ویژه ای نیست یا مطالعه کنید یا باید استاد داشته باشید
۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۴ آقای رایمون
چه عکسی ..
پاسخ:
لطف شماست، فکر کنم اولین اقایی هستید که کامنت میذارید، ممنونم.
نوشته هات جالبن
میدونستی؟
پاسخ:
ممنونم، لطف داری شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">