باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

سفرنامه شهر - کاتالیزر

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ


کیف سامسونیت (با تلفظ وطنی) را ایستاده گذاشته بود روی پایش و با آهنگ ضرب ریزی میزد.
پخش تاکسی هم که یک دل سیر چارتار خوانده و بود همه را آشوب کرده بود برای تنوع و رعایت تکثر امیر تتلو می خواند، من هم الاسلام و اصول الحکم.
ایستاد و یک نفر سوار شد کنار من نشست، پیر مرد صندلی جلو گفت:"این مهریه زن من بود، اندازه بیست و یک سکه طلا، الان شده بیست و یک میلیون".
جوانک راننده گفت: "کی کرده حاجی؟ ما که اون موقع نبودیم، کی انقلاب کرد؟"
منتظر همان دیالوگ همیشگی و بی محتوا بودم که "ما نبودیم و حالا اگر عرضه دارید شما عوضش کنید".
 قدری سکوت کرد و گفت: "کاتالیزرها".
کتاب را بستم سرم را بالا آرودم دیدم سامنسونیت را خوابانده و یک سکه پانصدتومانی که احتمالا باقی کرایه بود را با انگشتانش میچرخاند.
راننده که معلوم بود تنها کار دوران مدرسه اش کشیدن آرم آدیداس برای نعلین های روحانیان اول کتاب ها بوده، "آرمین تو ای اف ام" را در نطفه خواندن خفه کرد و پرسید: "چی چی حاجی؟".
پیرمرد گفت: "حاجی خودتی، کاتالیزرُ شیمیدانا در شرایط مناسب برای سرعت دادن به یک فعل و انفعال شیمیایی استفاده می کنن".
راننده که تقریبا با پیچیده ترین جمله عمرش برخورده بود سکوت کرد، من هم رفتم به گذشته.
همه که ساکت بودند، مرد حدودا چهل ساله ی کنار من درحالی که بیرون را نگاه میکرد و معلوم بود هیچ جای آن گفتگو نبوده، آهی کشید و زیر لب گفت: "همه عمرومون تو ترافیک حروم شد".

۹۴/۰۷/۰۴

نظرات  (۱۱)

بلاخره راننده متوجه شد کاتالیزر ینی چی؟!؟
پاسخ:
خیلی رفت تو فکر، خیلی.

داستانک بود خانم

"این مهریه زن من بود" منظورش از این چیه؟!
پاسخ:
منظورش این بود که پونصد تومن اندازه بیست و یک سکه طلا ارزش داشت اون قدیما
۰۴ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۱ فاطیما کیان
الهی , حیف عمرش  ...
پاسخ:
عمرمون
خب ما زیاد تو ترافیک نیستیم :دی
پاسخ:
شما خوشبختید
ترافیک نداریم اینجا...ولی واقعا اگر از زمانش استفاده نکنی خیلی حیف میشه...
پدر من هم همش قیمت های گذشته رو میگه و من هم همش میگم انتظار دارید همه چیزی که به سودتون هست گرون بشه ولی چیزهایی که به ضررتون هست و باید براش بهایی بدید گرون نشه...
پاسخ:
خوب گفتید و خب انگار زندگی رو خوب فهمیدید
من اون مرد چهل ساله رو درمی یابم
پاسخ:
:))
تتلو
الاسلام و اصول الحکم
تورم
انقلاب
کاتالیزر
۲afm
سکوت
گذشته

چندلحظه سکوت،،، داستان سنگین است...
پاسخ:
دقیقا چیش سنگینه؟ زندگی همه چیش سنگینه، مخصوصا ربط این همه چیز بی ربط به هم
و البته‌ ترافیک ک فوق سنگینه :) 
پاسخ:
آخ آخ
خودتون دارید میگید دیگه،،، ربط این همه چیز ب هم:) 
پاسخ:
بله دیگه، زندگی ما پره از چیزای بی ربط که اتفاقا باهاشون ارتباط هم برقرار میکنیم
من در حال حاضر شیمیستی هستم که زندگی ام شدیدا به یک کاتالیزور نیاز دارد..

میدانم کامنتم ربطی به پست نداشت :)
پاسخ:
چرا نداره؟ شما به انقلاب درونی نیاز دارید :)
اره انقلاب درونی لازمه..
به یک تنهایی دلچسب نیاز دارم..ابن روزها اطرافم شلوغه و فرصت تنها بودن با خودم رو ندارم...
پاسخ:
این روزها همه از خودمون دور شدیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">