باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

سید وحید و تخته سیاه

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ

زندگی شبیه تخته سیاه نیست؟

سفید، صورتی، قرمز، آدم ها گچ های رنگی هستند که روز به روز در سیاهی هستی تحلیل می روند، وقتی کوچک و ضعیف شدند، دخترکان و پسربچه های بازیگوش آنها به سمت هم پرت می کنند و می خندند

و ناظم کلاس وقتی وارد میشود بدون اندکی ترحم کچ های کوچک را زیر پای خویش خرد می کند. یگانه ناظم هستی، مرگ.

_______________________


تخته سیاه با این متن آغاز شد، جایی که سید وحید (آقای تنها) که حالا چند سالی از خلق شدنش می گذرد برای اولین بار در معرض بازخورد دیگران قرار می گرفت، آدمی که قرار بود یک روز بشود شخصیت اول یکی از فیلنامه های نیمه تمام من.

شاید نتوانم بگویم نویسنده، ولی قطعا می شود گفت بازنده ای که هیچ وقت یک متن درست و کامل ننوشته، از شخصیتی پرده بر میداشت که با تک تک لحظه هایش و با ثانیه به ثانیه تنهاییش زیسته بود و با همه دردهایش درد کشیده بود، و حالا می خواست میزان باور پذیری و زنده بودن این فرزند خیالی را به چشم ببیند. روزی که می خواستم داستان مرگ همسر وحید را بنویسم زیر دوش به حالش گریستم و وقتی برخورد خوانندگان را دیدم بیشتر از خودم و کاری که می کردم بدم آمد.

دروغ

اگر دورغ را در مقابل واقعیت بدانیم، هنر در بیشتر اشکالش دروغ است، اما در جای دیگری اگر دانستن واقعیتی خاص، حق شماست و کسی آن را از شما پنهان کند و طور دیگری به شما ارائه کند آن هم دروغ است، فکر نمی کنم در این فضا هیچ کدام ما حقی برای دانستن زندگی شخصی دیگران برای خود متصور باشد و اگر دقیق نگاه کنید بسیاری از آدم ها به هیچ عنوان هویت شان مشخص نیست و اصلا نمیشود صحت گفته هاشان را تایید کرد و اصولا نیازی هم به این کار نیست.

القصه

من همان قلم هستم، اینبار اما تماما واقعی و از پیش تکلیف مخاطب با نوشته روشن است. قصد داشتم در همان وبلاگ مسئله را توضیح دهم که مرگ پدرم کلا مرا از فضای نوشتن بیرون آورد.
قابل دانستید باز هم همراهم باشید.

پ.ن: نیمچه توضیح دیگری هم هست که بماند برای بعد.

۹۴/۰۷/۰۵
محمد StigMatiZed

نظرات  (۱۹)

:D
پاسخ:
سلام خانم نقاش
سید وحید که به دخترک خندون و سرشار از بلاهت ها غبطه می‌خورد :)
پاسخ:
بله، البته هنوزم همینه :)
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۵ مـــیـــمـــ ...
فقط بگید همچین چیزی ممکنه؟؟؟؟
پاسخ:
چی؟ اونی که الان ریختن سرت یه مسخره بازیه به نظرم، واقعا نمیشه یه نفر با هویت یه نفر دیگه بیاد تو تلگرام جای اون آدم حرف بزنه؟ بعد اگه شما کار اشتباهی کرده بودی بیکار بودی دوباره بیای وبتو باز کنی؟
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۹ مـــیـــمـــ ...
:/ پستو خوندم 
ولی ........

پاسخ:
فرزندم غمت نباشه من همون آدمم شما هم همون حرف میم خودمونی
دیدم از متناتون سر در نمیارمااااا :D
سلام :)
پاسخ:
:)) بعضی وقتا خودمم سر در نمیارم
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۱۱ مـــیـــمـــ ...
:/ من با شما بعدا مفصلا کار دارم الان خیلی حال روحیم خوش نیس 
وگرنه راجع به سید وحید کارتون دارم 
چقدر حالم بد تر شد وقتی اونشب اونقدر صادقانه از تون خواستم حالا که سیدید جدتون رو واسطه کنید برام 
که فهمیدم اون سید بودن 
تمام مدت بازیچه بوده 
پاسخ:
من اتفاقا همون شب هم بهت چند بار گفتم که توکل کن، سید هم یعنی آقا
اما در این خصوص هر وقت خواستی دعوا کنی من هستم
اما بعد کنکور، بعدا می خوای دکتر نشدنت رو بندازی گردن منه پیرمرد
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۸ مـــیـــمـــ ...
رِندی نکن مومن 
سید 
گفتم سید واقعی هستید یا نه؟
گفتید بله 
الان همین دعوای پیش ِ رو رو دارم فعلا بذارید تکلیفش مشخص شه بعدشم چون اعتراف کردید شاید عفو تون کردم
پاسخ:
مردی ثابت کن من همچین حرفی زدم :))
بله من آقای واقعیم
باز خوبه که به حرف راست اهمیت میدی شما :)) 
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۳۷ مـــیـــمـــ ...
:| عجب همه از آدم اثبات میخوان هه هه 
بیخیال 
همون قدری هم که گفتم پشیمونم بابتش
پاسخ:
من جای شما بودم گنده می نوشتم که من وقت و اعصاب اضافی ندارم که برای توهمات شما تلف کنم، بعدم میرفتم سر کار و درسم. 

حالا اشکالی نداره من که سر جامم هر وقت خواستی بیا منو کتک بزن
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۵۲ مـــیـــمـــ ...
کتک که نه ولی خب کلا دلخور شدم دیگه 

پاسخ:
دلخور نباش روی حافظه ت بیشتر کار کن
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۲:۳۲ آریانا م.ف
من معتقد نیستم به این حرف. ادما تخت سیاه نیستن همشون و همشونم تحلیل نمیرن.  من فکر نمیکنم مرگ تحلیل در هستی باشه همونطور که خیلیا هستن که با مرگ تحلیل نرفتن. و کسایی که کاری واسه ی بشریت انجام دادن قطعا نامشون در تاریخ تحلیل نمیره. و جاشون همیشه خالی خواهد بود. مرگ پایان نیست. نمیدونم شاید من متوجه متن نشدم.
و در مورد دروغ: 
اول بگم خیلی خوشگل مینویسی:D یعنی زیبا مینویسی و با لغاتت جادوگری میکنی واقعا در این شکی نیست و خودت هم اینو خیلی وقته میدونی. و اینم بگم کاملا موافقم که هنر در بسیاری از اشکالش دروغه. حتما که یه شاعر حرف حرف خودش نیست یه نویسنده زندگی خودش نیست فرق نویسنده ها و شاعرا با بقیه اینه که نیازی نمیبینن عینا حقیقتو بگن. شاید تجربیات ساخته ی ذهنشون و... اما این کاملا حرف حقیه که جایی که باید حقیقت گفته بشه و گفته نشه این خیانت در حق طرف مقابله. 
در این دنیا اره من خیلی اوقات تویه وبلاگای قبلیم دروغ گفتم اما از آَغاز... شاید جایی باشه واسه همدلی و همدوستی . نیازی نیست تو زندگی همه رو بدونی اما گاهی یه نویسنده باعث میشه جذب زندگیش بشی و باش زندگی کنی و بشه خود زندگی. هرچند اشتباهه اما واقعا به نظر من لغات با روح ادم بازی میکنند. گاهی ادم میتونه عاشق حرفای یه نفر بشه. گاهی ادم میتونه تو زندگی بقیه کنجکاو بشه . نمیدونم.
در هرصورت نمیدونم حرفام ربطی داشت به پستتون یا نه ولی خوب یکم امشب گیجم تقریبا مثله همیشه:D ولی اینا چیزایین که دوست داشتم بنویسم. وای خیلیم سرتو درد اوردم. 
ممنون
پاسخ:
حرفاتون مربوط بود ولی از یک زاویه دیگه، زندگی تخته سیاهه که وجود ما توش تحلیل میره، حالا اینکه هستند و بودند کسایی که بزرگ شدن خیلی به تحلیل رفتن ما مربوط نیست

لطف دارید در مورد من شرمندم می کنید :)
 در مورد دروغ اینکه کی و با چه اجباری باید حقیقت گفته بشه مهمه، گاهی اصلا تفاوتی ایجاد نمی کنه راست گفتن یا دروغ گفتن، چه فرقی داره من محمد باشم یا مثلا مرجان؟ شما می خونید و میگذرید
۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۲:۴۵ مـــیـــمـــ ...
اهمیت داره 
خیلی دلم میخواد گوششو لپیچونم تا دفعه بعد با آبروی کسی اینقد راحت برخورد نکنه
پاسخ:
بی خیال اهمیت نده
چی شد ؟
پاسخ:
چی چی شد؟
یه جاهاییش رو ک فهمیدم خوووب بود،،، مانا باشید.
پاسخ:
ممنون شما هم سلامت باشید 
سید وحید الکی بود ینی ؟
ینی وجود خارجی نداره ؟ من یا بار براش نوشتم خدا خانومتو بیامرزه :))

پاسخ:
خدا همه مارو بیامرزه
:)
البته یه چیزی درباره ی کامنت های بالا بگم.
سید و سیده تو ایران به هیچ وجه منظورشون خانم یا اقا نیست. منظور از نوادگان پیامبرو این حرفاست.
میم جان هم بخاطر اعتقاداتش ازتون دعا خواستو از جد واقعیتونو و این چیزا پرسید.

گفتم که دارید یکم میپیچونید.
پاسخ:
می خواید بیام یه دل سیر کتکم بزنید؟ 
تا جایی که یادمه من بت پرست نیستم :)
برام مهم نیست بت پرست هستید یا نیستید. یا به خدا اعتقاد دارید یا ندارید. چون به من ربطی نداره. 
گفتم که اینکار پیچوندن ِ
جاست دیس.

در ضمن خلق یک شخصیت جدید جالب بنظر میاد. ایده ی جالب بود. ممنون از این پست. 
پاسخ:

خب البته شما از گفتگوی بین ما خبر ندارید :)
گفت و گوی بین کی و کی؟
پاسخ:
من و حرف میم
اصلا منظور من گفت و گو ها نیست. فقط اون تیکه بود. قبول کنید که پیچوندید. این کار جالبی نبود. حداقل در مرحله ی پیچوندن ماهرتر بشید.
پاسخ:
جای مناسبی برای توضیح مسائل نیست اینجا :)
۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۶ مـــیـــمـــ ...
من خودم فهمیدم میپیچونن فاطمه جان مهم نیس جدی نگیر
پاسخ:
فاطمه جان اعصاب نداره امشب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">