باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

کودکانه

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ


کاش می شد، همه حرف هامان را، یکجا، بهم بزنیم ... و تا ابد به وسعت حماقتی به نام "خواستن"، بخندیم.

۹۴/۰۷/۰۷
محمد StigMatiZed

حماقت

خواستن

نظرات  (۲۰)

اگه میشد که دنیا گلستون بود :)
پاسخ:
والا :|
حماقتای شیرینم داریم البته

ولی بله

کلا حرفُ به وقتش زدن همون پیشگیری بهتر از درمانه
پاسخ:
بله
خواستن البته حکایت غریبی داره، تو نوشته هام زیاد ازش گفتم
همون کودکی هم نتونستیم خیلی چیزا رو بگیم...!
پاسخ:
زبونمون نمی چرخید و الا من از همون بچگی خیلی چیزا بود دلم می خواس بگم
خب منم منظورم همینه .
همیشه تو بچگی هم حرف داشتیم
ولی نتونستیم بگیم، به هردلیلی!!
پاسخ:
ولی خیلی گریه کردیم، یادمه
هنوزم همونیم...
نمی تونیم حرف بزنیم ،
حرص می خوریم ،
گریه می کنیم...
پاسخ:
ما همچون آفریدگار خشمگینی که مخلوقات خویش را از میان برمیدارد، غمگینیم
و برای تمام کلماتی که در ذهن ساختیم، اما هیچگاه به زبان نیاوردیم
تا ابد
سوگوار

___________
برای تقریبا هر موضوعی قبلا یه چیزی نوشتم :))
هعی...:'(
پاسخ:
دستمال بدم؟
کاش..... فقط میشه گفت کاش..:)
پاسخ:
انقدر گفتیم کاش، میشه تا مدت زیادی هیچی نگیم جای ایضا بزنیم //
۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۴ مـــیـــمـــ ...
:| سکوت ِ لعنتی ِ بی موقعِ اجباری
پاسخ:
:|
نه ممنون دارم :(
تنها چیزی که همیشه دارم دستماله...
پاسخ:
منم، از کلید خونه واجب تره
۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۹ آریانا م.ف
ایا دو جمله به هم ربط داشت؟ یا دوجمله ی متفاوت بود؟
پاسخ:
به نظر شما ربط نداشت :))

فک کنم دوستان راس می گن من خیلی نا مفهوم می نویسم
۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۴ آریانا م.ف
نه بابا من یکم خنگم. دوجمله مفهوم عالی داشت اما ربطشو خو من خنگم یکم توضیح بده دیگه
پاسخ:
هرچی حرف تو دل مونده بود به هم می گفتیم تا به بزرگی خواستن که مثل حماقت میمونه (حماقت یعنی کاری که عقل میگه غلطه) بخندیم.

حرف ها همه جیزو روشن کنن
۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۹ آریانا م.ف
من فقط کلمه ی خواستن رو نتونستم ربط بدم البته. همین یه دونه رو توضیح بده
پاسخ:
خواستن یعنی میل بی حد و اندازه، تصمیم دل به داشتن جیزی 
خواستن همیشه حماقت نیست
پاسخ:
بله منظورم نداشتن مبانی عقلی هست، جایی که عمقل راهی نداشته باشه

پرسید در سرزمین خاکیان عقل کجا راه ندارد؟

گفت ...... خواستن

.

پرسید چراغ راه؟

گفت ...... خواستن

.

پرسید مقصد؟

گفت ...... مقصود

.

پرسید سرانجام؟

.

.

.

هیچ نگفت

این دو بیت از محمدعلی بهمنی عزیز..

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانیست که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام...
پاسخ:
بعضی حرفها را باید نوشت ... خوب خواند و حفظ کرد ...بعد مچاله شان کرد ... بعد هم قورت داد ... تا مبادا روزی به زبان بیایند
.
.
.
... مثل بغض هایی که هیچگاه نباید بترکند
این حرف ها این بغض ها آدم رو دق میدن..

گاهی خفه میشم از حجم زیاد حرف های نگفته و بغض های جا مانده در گلو...
پاسخ:
:|
۰۸ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۹ آریانا م.ف
به هر حال ممنون از توضیحتون.
پاسخ:
خواهش می کنم
۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۵ نیمه سیب سقراطی
سخته ... اینکه همه ی همه ی حرفاتو بزنی ، سخته !
پاسخ:
سخت نیست، ولی قطعا بعدش مردیم 
یه عالمه نقطه چین حرف دارم:(
پاسخ:
یه عالمه سکوت :|
چه خوب که شما هم معتقدی که بچه تر بودیم راحت تر حرفامونو می‌زدیم.
من پدرم داره از این همه بزرگی اخلاق
پاسخ:
ما بچه که بودیم جلوی جیشمونم نمی تونستیم بگیریم چه برسه به حرفامون
باید اعتراف کنم من همچنان همون کودک لجباز باقی موندم که برای رسیدن به خواسته هاش بغض میکنه و پا روی زمین میکوبه :/
پاسخ:
خوبه که آدم گاهی اعتراف کنه، ولی قرار شد مثل بچه های با هم حرف بزنیم نه اینکه دعوا کنیم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">