باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است


Quint Buchholz

تو همان چشمان خیره به امواج، آنجا که خورشید هر صبح سلام میگوید
همان گوش های تشنه به نجوای آرام باران 
دست های گشاده بر لطافت سبز زمین
و تنفس عطر ابدی زیستن با همه وجود
.
تو حس دلچسب جاری، در لحظه ی اکنونی 
و به شوق ِ شهود ِ زیبایی معتادی
.
آری تو رویای ِ ناکام ِ آن مسافری، که در نیمه راه ِ خواستن
جان داد.


۶ نظر ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۶
محمد StigMatiZed

عکس: شهریور 93، قربانگاه


دل کندن سخت است،
دل کندن از دلبستگی ها سخت است، اما
 مَردم، رفقا، جماعت، شمایی که آن بیرون برنامه ها دارید،
یاد بگیریم دل بکنیم
دل بکنیم از کسی، از چیزی و از کاری که می دانیم اراده ای برای نگه داشتنش و ماندنش نداریم.
شکاف های تنهاییمان، گودال های نیازمان را،
با آدم ها پر نکنیم، درگیرشان نکنیم و که بعد هم رهاشان کنیم.
دل کندن از آنها که دلبسته شان نیستیم، شاید سخت تر باشد.

+دیشب شب عجیبی بود.
+اینروزها مشغولیت ها آنقدر زیاد شده زمان برای خواندن شما و نوشتن خودم ندارم، شرمنده قلم و قدم شما.

۱۸ نظر ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۷
محمد StigMatiZed



عکس: مهر 93، مقابل منزل

ای روح بزرگوار

از کالبد ابرها برون آ

این شوره زار را میل رویش نیست.

باغچه ای تنها، هوای رَستن دارد،

همین حوالی.
.

کجاست زلال افسونگر باران؟

۲ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
محمد StigMatiZed
 
اجرای صوتی این متن
 


آهای آدما

آهای اونایی که دارید خونۀ دلتون رو واسه زلزلۀ عاشقی مقاوم سازی می کنید؛

اونایی که می خواهید پایان کارِ طبقۀ سوم قلبتون رو بگیرید تا بتونید مسافرای بیشتری توش جا بدید؛

اونایی که تو آسمون زندگیتون بارون محبت میاد و سقف دلتون یه ذرّه هم چکّه نمی کنه؛

اونایی که پرده های خونۀ دلتون رو کشیدید تا نکنه آفتاب عاطفه بیاد تو؛

دیوارای ترک خوردۀ قلبتون رو بَتونه کردید و میخواید روش آستر سیاه بزنید؛

اونایی که از خاطره ها فرار کردید و دلتون رو تو لحظه ها جا گذاشتید؛

چتر کینه رو زیر بارون اشک پشیمونی باز کردید؛

اونایی که تنها فصل زندگیتون جدائیه؛

تو شب های تاریکِ دلتون لامپ کم مصرف روشن می کنید؛

برای دوستیاتون کنتور گذاشتید؛

گرمای وجودتون رو از آتیش قَهر می گیرید؛

و به در قلبتون قفل رمز دار زدید؛

برای خیابونای آشنائیتون پارکومتر گذاشتید،

اونایی که روتون نمیشه آدرس خونۀ دلتون رو به کسی بدید؛
.

آهااااااااااااااااااای

دلم پره از حسرت؛

حسرت لمس کردن؛

دلم می خواد اون پردۀ مرموز بلرزه؛

دلم می خواد زیر بارون رو چمنای حیاط دل یه نفر معلق بزنم و با باد بالا پائین بپرم؛

دلم می خواد دیوارای قلبم هر روز هزارتا ترک بخورن؛

خاطره داشته باشم تا خودمم توش جا بمونم؛

تو آبگیر چترم شنا کنم؛

تو برهوت انتظار از تشنگی بمیرم؛

دلم می خواد از عاشقی بپوسم؛

حراجی بذارم "محبت، 100% تخفیف، تا آخر عمر"؛

رو تابلوهای دلم بنویسم "نسیه هم می دهیم حتی به شما غریبۀ نازنین"؛

ولی از این می ترسم که یه روز

باد دوباره بوی گذشته رو با خودش بیاره؛

بوی روزای تنهائی

منم بشم مثل شما.

پ.ن: متن برای ده سال پیش هست، اجرا چندتا ایراد داره که ببخشید، صدام گرفته و نمی تونم چیز جدیدی بخونم:(
کیه که اهمیت بده!!؟ :))

 
۲۴ نظر ۰۸ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۳
محمد StigMatiZed