باریکه راه شهود

باریکه راه شهود

ما
در انبوه خاطرات مه آلود
گم شده ایم
آنجا
که سرگذشت هزاران نگاه
آرمیده است.

_______________________________________

- متعلقات دیگران را قطعا با نامشان منتشر میکنم پس محتوای بی نام را بخوانید: بچه های خودش.
- اگر قابل دانستید و خوشتان آمد، حق انتشار بی نام و نشان هم دارید.
- چندان علاقه ای به شرحال نوشتن ندارم بنابراین مطالب عموما مخاطب ندارند و تخیلی هستند.
- توضیح نام وبلاگ و نام مستعارم را هم در قسمت "درباره من" بخوانید.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خورشید» ثبت شده است


Quint Buchholz

تو همان چشمان خیره به امواج، آنجا که خورشید هر صبح سلام میگوید
همان گوش های تشنه به نجوای آرام باران 
دست های گشاده بر لطافت سبز زمین
و تنفس عطر ابدی زیستن با همه وجود
.
تو حس دلچسب جاری، در لحظه ی اکنونی 
و به شوق ِ شهود ِ زیبایی معتادی
.
آری تو رویای ِ ناکام ِ آن مسافری، که در نیمه راه ِ خواستن
جان داد.


۶ نظر ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۶
محمد StigMatiZed

 

باور ندارم، رفته باشی
تو در الله اکبرهای اذان صبح
سبزی رنگ پریده سیب های باغ

در لقمه های نان
و تشویش شبهای زمستان
میان راه های بند آمده از کولاک
حاضری

تو را در لذت آغوش های گرم و گرفتار
در غربت تخت های سرد مسافرخانه ها
پیدا میکنم

تو انحنای تمامی قدم های شکسته ای
ای تکیه گاه اِستاده با عصا
موسای نیل های اشک
یوسف چاه های داغ و آه

تو راز نامیرای بودنی
که در چشم های سرخ مادر شناوری
و با شکستن بغض های فرو خورده
در کنج اتاق، سلام میکنی

سلام

ای خورشید غروب های نا تمام

 
 
۸ نظر ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۴۶
محمد StigMatiZed