اجرای صوتی حرم یار
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ب.ظ
آفتاب، نرم می تابید، ابتدای هشتی کنار طاقچه شمعدانی ها نشسته بودی؛ ماهی قرمزها از لمس زلالی خنده هایت به وجد آمده بودند و نرگس های کنار حوض همه آوای ماندن داشتند؛ دویدی رو رفتی تمام پنجره های چوبی پنج دری را باز کردی و هزار رنگ شیشه ها را به همه وجود خانه پاشیدی، همه جا اردی بهشتی شد، تمام خانه شاد بود از حضور تو، جز یک اتاق. همان که مُهر بود انتهای اعیانی، همیشه به چارقفلش نگاه میکردی و می گفتی "آه که اینجا سرد ترین جای خانه است". زمان گذشت و تو هنوز با آفتاب بی رمق پاییز هم رنگین کمان خانه ای، حتی پستو ها هم نشان تو دارند ... جز آن اتاق.
زمان کسانی را بزرگ می کند، کسانی را کوچک، تو آنقدر بزرگ شده بودی که دیگر هیچ کجای خانه را تاب ماندن نداشتی، خاطرت هست وقتی که می رفتی پرسیدی:
براستی کجاست اینجا؟
براستی کجاست اینجا؟
گفتم: ........... دلم
گفنی آن اتاق؟
........... حریم محرم ِ دل
پرسیدی محرم نبودم؟