به بازی خوش آمدید
چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ق.ظ
من عاشق بازی ام، بیش از هر چیز در این دنیا، اما پرسش اینجاست، آیا انتخاب دیگری وجود دارد؟ آیا می شود بازی نکرد؟
گاهی فکر می کنم بعد از اینکه کنراد تولد نیکلاس را تبریک گفت و یک به یک
گره های داستان باز شدند، وقتی که کریستین ِ هنرپیشه از نیکولاس خداحافظی
می کرد، درست همانجا داستان فیلم با "مظنونین همیشگی" به یک پایان مشترک
میرسیدند چه اتفاقی می افتاد؟ وقتی نیکولاس با بینی شکسته گوشه ای سیگارش
را دود می کند، کریسیتین و کنراد می فهمیدند که خودشان گرفتار بازی شده
اند، چه حسی در تماشاچی ایجاد میشد؟
نوعی کمبود در این روایت وجود دارد، خلاء ابر قهرمان، یک هوش شکوهمند، خلعی که نه در واقعیت و نه در خیال پر نمیشود جز، در یک بازی
به بازی خوش آمدید.
+ پستی برای تمام فصول
+ بر من ببخشایید اگر وقت خواندن ندارم، گرفتاری اینروزها حتی وقت تخمه خوردن برایم نگذاشته چه رسد به خواندن و فکر کردن به تخیلات در پس قلم های شما.
+قصد کرده بودم 5 شنبه شب ها را بگذارم برای خواند 60 وبلاگی که دنبال میکنم، دریغ از 6 دقیقه وقت :|
+ بر من ببخشایید اگر وقت خواندن ندارم، گرفتاری اینروزها حتی وقت تخمه خوردن برایم نگذاشته چه رسد به خواندن و فکر کردن به تخیلات در پس قلم های شما.
+قصد کرده بودم 5 شنبه شب ها را بگذارم برای خواند 60 وبلاگی که دنبال میکنم، دریغ از 6 دقیقه وقت :|
۹۴/۰۹/۰۴