عکس: شهریور 93، قربانگاه
دل کندن سخت است،
دل کندن از دلبستگی ها سخت است، اما
مَردم، رفقا، جماعت، شمایی که آن بیرون برنامه ها دارید،
یاد بگیریم دل بکنیم
دل بکنیم از کسی، از چیزی و از کاری که می دانیم اراده ای برای نگه داشتنش و ماندنش نداریم.
شکاف های تنهاییمان، گودال های نیازمان را،
با آدم ها پر نکنیم، درگیرشان نکنیم و که بعد هم رهاشان کنیم.
دل کندن از آنها که دلبسته شان نیستیم، شاید سخت تر باشد.
+دیشب شب عجیبی بود.
+اینروزها مشغولیت ها آنقدر زیاد شده زمان برای خواندن شما و نوشتن خودم ندارم، شرمنده قلم و قدم شما.
آهای آدما
آهای اونایی که دارید خونۀ دلتون رو واسه زلزلۀ عاشقی مقاوم سازی می کنید؛
اونایی که می خواهید پایان کارِ طبقۀ سوم قلبتون رو بگیرید تا بتونید مسافرای بیشتری توش جا بدید؛
اونایی که تو آسمون زندگیتون بارون محبت میاد و سقف دلتون یه ذرّه هم چکّه نمی کنه؛
اونایی که پرده های خونۀ دلتون رو کشیدید تا نکنه آفتاب عاطفه بیاد تو؛
دیوارای ترک خوردۀ قلبتون رو بَتونه کردید و میخواید روش آستر سیاه بزنید؛
اونایی که از خاطره ها فرار کردید و دلتون رو تو لحظه ها جا گذاشتید؛
چتر کینه رو زیر بارون اشک پشیمونی باز کردید؛
اونایی که تنها فصل زندگیتون جدائیه؛
تو شب های تاریکِ دلتون لامپ کم مصرف روشن می کنید؛
برای دوستیاتون کنتور گذاشتید؛
گرمای وجودتون رو از آتیش قَهر می گیرید؛
و به در قلبتون قفل رمز دار زدید؛
برای خیابونای آشنائیتون پارکومتر گذاشتید،
اونایی که روتون نمیشه آدرس خونۀ دلتون رو به کسی بدید؛
.
آهااااااااااااااااااای
دلم پره از حسرت؛
حسرت لمس کردن؛
دلم می خواد اون پردۀ مرموز بلرزه؛
دلم می خواد زیر بارون رو چمنای حیاط دل یه نفر معلق بزنم و با باد بالا پائین بپرم؛
دلم می خواد دیوارای قلبم هر روز هزارتا ترک بخورن؛
خاطره داشته باشم تا خودمم توش جا بمونم؛
تو آبگیر چترم شنا کنم؛
تو برهوت انتظار از تشنگی بمیرم؛
دلم می خواد از عاشقی بپوسم؛
حراجی بذارم "محبت، 100% تخفیف، تا آخر عمر"؛
رو تابلوهای دلم بنویسم "نسیه هم می دهیم حتی به شما غریبۀ نازنین"؛
ولی از این می ترسم که یه روز
باد دوباره بوی گذشته رو با خودش بیاره؛
بوی روزای تنهائی
منم بشم مثل شما.
پ.ن: متن برای ده سال پیش هست، اجرا چندتا ایراد داره که ببخشید، صدام گرفته و نمی تونم چیز جدیدی بخونم:(
کیه که اهمیت بده!!؟ :))