اجرای صوتی - افسانه ای درون قاب سپید روی دیوار
پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ
نمی خواستم به این زودی این متن خوانی را روی وبلاگ بگذارم ولی به طرز دردآوری الان زمانشه.
عکس: بهار 94 مقابل خانه، بر خلاف ظاهرش به متن مربوطه
برام مهم بود که با کیفیت خوب گوش کنید اگر مشکلی در پخش دارید از طریق بیان دانلود کنید
گاهی هیچ نباید گفت، فکر نباید کرد، باید اجازه داد همه چیز همچون چای درون فنجان روی میز که سرد شد و از دهان افتاد، از خاطرت بی افتد، نباید گذاشت خنیاگر ِ اندوه ِ خاطرات ِ شب های نورباران از حضور ماه تو را به نشخوار اندیشه دعوت کند، باید تمام لحظه های لرزان و مضطرب از نگاه های غریب ِ شبانه را، که کام ِکامجوی منتظر ِ دل خسته را تلخ کرد با فواره های سکوت شست و به نهرهای فراموشی سپرد تا مادر رودها قصه ات را برای پریان نو عروسی که بر تخته سنگ های دهانه رود نشسته اند و فخر مروارید های جان خویش می فروشند، افسانه وار باز گوید تا تمامی اساطیر دریاها در پیشگاه شکوه معصومیت نگاه ترک برداشته دل به زانو در آیند.
شهود دردآوریست، لمس ِ خستگی یک نـَـفـْـس ِ لطیف که گرفتار تکرار ابدی ِ رویایی ناتمام شده است.
نیاز، تلخ ترین حقیقت جاری است در لحظه هایی که برای دیدن کسی، خودت را گوشه ای زنجیر می کنی و پیچیده ترین مخلوق هستی را به میعادگاه می فرستی، اما بی خبری که رنگ های محصور در آن قاب سپید همه چیز را، همه حرفای ناگفته را در خود جای داده اند ، و این قدیمی ترین نیرنگ تاریخ است.