جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ب.ظ
عکس: شهریور یا مهر 93، کشتارگاه کورش
میزمون دو نفره بود ولی احساس میکردم اونقدر دور نشسته که دستم به دست هاش نمیرسه؛ از روبرو نشستن متنفرم. کنارش نشسته بودم؛ فنجون خالی قهوه رو می چرخوند تا شاید فال دلخواهش پیدا بشه.
گفتم: می دونی چه جور رابطه ای ایده آله؟
دستش زیر چونه ش بود، برای همین سخت و خنثی گفت: چطوری؟
گفتم اونطوری که همه رفتار طرف معنی داشه باشه.
راه رفتنش، خندیدن و اداهاش، چیزای معمولی روزانه؛ حتی دست زیر چونه گذاشتن و با فنجون قهوه بازی کردن معنی داشته باشه.
اون موقع اس که همه چیز رابطه، می شه منگنه، چفتت می کنه.
فنجون رو رها کرد و رفت عقب. دست به سینه تکیه داد به صندلی؛ خیره شد به میز و بدون اینکه به من نگاه کنه ابروهاشو بالا انداخت و سرشو کمی تکون داد و گفت: جالبه!!
.
آره جالبه
جالبه که فهمیدم اینقدر براش بی معنیم؛ فهمیدم آدم چقدر ساده مثل شیر تاریخ گذشته ترش و مسموم میشه، برای همین همه ی عمر، ترسیدم.
+اهل مناسبتی نوشتن نیستم، چون اصل حرف بین هیاهوها گم میشه، برای همین از این روزها حرفی نمیزنم :)
پاسخ:
خدارو شکر که دوستش داشتید
مگراینکه همیشه اون قسمتی که خالی میشه رو با هم پر نگه دارن
عین این جملات رو قبلا نوشتم در متن دیگه ای، چقدر حرفامون شبیه همه
+منظورم محرم بود
پاسخ:
برای بعضی آدما همه چیز و همه کس جالبن
پاسخ:
احساس صمیمیت نداره، بیشتر احساس مذاکره و معامله داره
پاسخ:
خب دیگه آدم جزییات که باشید وقتی طرف رو تا حالا ندیده باشید هم، از پشت موقع رفتن می تونید بشناسید. که مثلا لباسش گلدار قوه ای بوده.
شایدم این طور دیدن ها شهودی باشه
پاسخ:
حالا دیگه نه یه طوری که گردن درد بگیرید، مثلا نود درجه
پاسخ:
آدم ها تجربیات مشترکی دارن و خب احتمالا نتیجه گیری های مشترک، ممنونم که میخونید و گوش میدید :)
پاسخ:
شما جایی کامنت گذاشتید: جالبه، که چند خط بالاتر دردآورترین قسمت داستان با کلمه "جالبه" تموم شده.
بنده هم قضاوت نکردم، علم بر قاضی در مورد بعضی آدما قبلا حاصل آمده ;)
پاسخ:
خدارو شکر که دوسش داشتید :)
پاسخ:
ممنونم که خوندید و گوش دادید :)
بله ما همه چیز رو به ابتذال میکشیم، متاسفانه
پاسخ:
بابرنامه Adobe Audition
بیشتر توضیح بدم؟
پاسخ:
خواهش می کنم تحفه ای هم نیست.
آخ اخ قند نیست، عسله
پاسخ:
:)) چرا همش فک می کنی می خوام بزنمت، ولی نری درس بخونی قطعا تنبیهت می کنم
پاسخ:
عشق اگه عشق باشه گرفتار روزمرگی نمیشه
اون گفتگوی اول آهنگ برای خوده موسیقی هست، موزیک متن فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟
پاسخ:
نه خیر خودت دقت کنی با جبهه و دعوا میای جلو
پاسخ:
واااااا چرا؟ مگه چی گفتم؟
پاسخ:
نه ول نمیکنم، حرف بدم نزن
بله تقصیر خودته :)))))))
پاسخ:
نخیر فک کردی به همین سادگیه :))
پاسخ:
عشق یعنی ترجیح دادن دیگری بر خودت، این حس اگر واقعی باشه دچار روزمرگی نمیشه، البته طرفین قطعا در دوام این حس موثر هستن، من خیلی تجربه ش نکردم که بدونم روزمرگی هاش چطوره
پاسخ:
منم دوست دارم ازش بنویسم و راجع بهش حرف بزنم، به نظرم همه ایده آل های آدم ها دست کم می تونن تو حرف زدن هاشون از عشق تبلور داشته باشن
پاسخ:
ممنونم که گوش میدید
پاسخ:
نمی دونید خوندن این کامنت اول صبح چه روحیه ای داد، خدارو شکر که اینطور بوده و قابل شمارو نداره
پاسخ:
بعضی دردا شیرینن، ولی دردی که تو این پست روایت شده، مثل سرطان نابود می کنه
پاسخ:
همه عمر ترسیدم، نقطه اتصال روایت من و روایت موجود در موسیقی بود، که تکه ای هست از فیلم در دنیای تو ساعت چنداست.
پاسخ:
بله اتفاقا در مورد تسلط با شما موافقم ولی مگه قراره طرفین بر هم مسلط بشن یا مذاکره کنن؟
ممنونم لطف دارید و خداروشکر که اینطوری بوده ^–^
پاسخ:
علم پیشرفت کرده که سرطان خوب میشه :)) قبلا می کشت
بله ، تلاش کرد، مرد اول تلاش کرد و بدست اورد، و مرد دوم تلاش کرد و از دست داد
پاسخ:
کی میدونه، شاید شد، ولی چیزی که معلومه فعلا پیشمون نمیشه :)
پاسخ:
می خواید شرمندم نکنید؟ که روم بشه بازم اجرا کنم؟
پاسخ:
بله متن ها برای خودم هستن، اجرای این کار یکم فرق داره، موزیک متن فیلم هست و روایت اول هم برای فیلمه، و دومی اجرای خودم.
لطف شماست رفیق.
ممنونم که گوش میدی😊
پاسخ:
آقااااا شرمنده نکن، البته به لطف فرهاد و گیله گل این کار بد در نیومد